۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

3

داشتم برای پیاده سازی  مقاله ی یکی از درسام دنبال کد می گشتم.هر چی بیشتر میگشتم کمتر پیدا میکردم.کلمات مختلف فارسی رو امتحان کردم.همش پولی،پولی،پولی،پولی.

کلافه شده بودم.کد پیاده سازی ها ک پولی بود هیچ،مقاله های مرتبط هم پولی بودن.فک کن چهارتا برگه مقاله که شاید چهار تا جمله توش ب دردم بخوره ،دانلودش پولی بود.خب برادر من در اختیار همه میذاشتی هم استفاده کنن ،هم ی خدا خیرش بده ای بگن.

کار بعضیا ک خیلی خنده داره.مثال خود متلبو (اسم ی نرم افزاره)پولی میکنن.یا مقاله یکی دیگه رو.آخه مگه تو برای نوشتنش زحمتی کشیدی.

گفتم بذار برم تو کانال یکی از این پولیا ببینم اگر قیمتش مناسبه بخرم.با خودم حساب کردم کدش سخت نیست و خودمم میتونم بنویسم ولی وقتی نبود.بنظرم باید قیمتش زیر 50 تومن بود.پرسیدم چقدر؟ عاقاهه گفت 200 تومن.گفتم ن ممنونم.گفت چقدر مد نظرته. گفتم پشیمون شدم.گفت ن باهات راه میام .آخه چقدر میتونست راه بیاد .کلی اصرار کرد.ولی بازم گفتم ن.قیمت اون کجا و چیزی ک من فک میکردم کجا.

(ناگفته نمونه ک چند روز بعدش تو ی سایت ی کد دیگه گذاشته بود 30 تومن،اختلاف قیمتو ببینید)

دیدم ن خبری نیس واقعا.

گفتم بذار انگلیسی سرچ کنم.تو همون صفحه اول جست و جو ها،چنتا مقاله و کد ب دردبخور مرتبط پیدا کردم.خیلی خوب بود.اکثرا open source.free

ناگفته نمونه ک باید powerpoint هم برای ارائه درست میکردم.از شانسم دیدم ی نفر دقیقا همون مقاله رو پاور کرده گذاشته.کلی ذوق کردم.اسم کسی ک درستش کرده اولش بود.ایرانی بود.گفتم خداروشکر.ی نفر پیدا شد بی منت و بدون پول کارشو ب بقیه هم بده.

سعی کنیم انقدر خودخواه نباشیم.ما ایرانی هستیم.مسلمونیم مثلا.زکات علم یاد دادنشه.آدم از هر دستی بده از همون دستم میگیره.بارها شده وقتی کسی اینجوری مشکل داشته کاری ک از دستم برمیومده انجام دادم،بعد تر ها وقتی خودم گیر افتاده بودم ،زمانی ک انتظارشو نداشتم،کسی پیدا شده ک بی منت کارمو راه انداخته.اینجور وقتا طرفو خیلی دعا میکنم.میگم چقدر آدمه وقعا.کمی آدم باشیم
  • میس پرتقال
  • پنجشنبه ۲۱ بهمن ۹۵

2

شاید بشه گفت ی روزی فقط توی خوابم میدیدم ک تنها بشینم پشت فرمون و رانندگی کنم.اصلا فکرشم نمی کردم با وجود سخت گیریای بابام همچین اتفاقی بیفته.اما الان چند ماهه ک ماشین خریدم و تنهایی رانندگی می کنم.احتمالا برای خیلیا چیز محالی نیست.ولی برای من خیلی زیادیه.هنوزم باورم نمیشه.البته کم زمان نبرد.

5 سااااااال آزگارررررره ک مثلا گواهی نامه گرفتم.انقدر ذوق و شوق رانندگی داشتم ک شاید چند روز از 18 ساله شدنم نمیگذشت ک بدون اطلاع پدر گرام رفتم آموزشگاه و ثبت نام کردم.البته قبلش گفته بودم.ولی جدی نگرفتن!و من اعتقاد شدید دارم گاهی برای رسیدن ب چیزی که میخوای باید بقیه رو جلو عمل انجام شده قرار داد.

علیرغم میل بابام چون ثبت نام کرده بودم رفتم و توی کلاسا شرکت کردم.بار اول تو امتحان شهری رد شدم.اما بار دوم قبول شدم.حالا شما فک می کنید بابام منو ب رانندگی قبول داشت؟

خیررررررررررررر.حالا باید از بابام گواهینامه میگرفتم ک صد پله از آموزشگاه سخت گیر تر بود!!!!!!!!!!من گواهینامه داشتم اما فقط اجازه داشتم تو جاده های اطراف شهر ک پرنده هم پر نمیزنه تمرین کنم.آیا انسان اینگونه راننده می شود؟ب کدامین گناههههههه نکرده!

بعد از حدود یکسال !بابام یکم از شرایطش عقب نشینی کرد.حالا میتونستم صبح زود ساعت 5 ک تک و توک پرنده توی خیابون پر میزد،با ی مکافاتی از خواب ناز بیدار بشم و حدود بیست دقیقه تو شهر رانندگی کنم.

این روند فرسایشی هم یکسال طول کشید.

بماند ک تو این مدت بارها و بارها خسته شدم،عصبی شدم،گریه کردم،گواهیناممو از وسط تا کردم و انداختم ی جایی ک بعد از پشیمونی دستم ب زورررر بهش رسید،خلاصه ک اگر بخوام بگم چجوری شد ک اینجوری شد میشه مثنوی هفتاد من کاغذ.

اینه ک بعد 5 سال رانندگی برای من شد شکستن شاخ غول و هنوز تو شوکم.البته هنوز دست فرمونم عالی نشده و پارک کردنم تو ی جای معمولی نیم ساعت طول میکشه.حالا چی شد ک این پستو نوشتم

داشتم با خودم فک میکردم ک چ جالب و خداروشکر ک تا حالا تصادف نکردم خدا هم ب خیال من گفت بذار حالتو بگیرم

اومدم سر ی تقاطع دور بزنم .اون سمت خیابون ی کامیون پارک شده بود.منم فک کردم رد میشم و بهش نمیخورم و از طرفی میدونستم راننده پشتی مثه خیلیا صبر نداره ک یکم دنده عقب بگیرم در نتیجه توکل ب خدا کردم و رفتم جلو تا دورمو کامل کنم ک  یهو صدای برخورد غمبار ماشینو با کامیون شنیدم.خدا نصیب نکنه

جالب اینجاس ک من زدم و فهمیدم  ک زدم حالا این راننده عقبی دست بردار نیست دستشو گذاشته رو بوق و برنمیداره .خب احمق من ب اندازه کافی اعصابم خورد شد تو چی میگی این وسط

زدم کنار و همونطور ک قابل پیش بینی بود چند عدد خط مورب ب انضمام تورفتگی روی کاپوت ماشین افتاده بود و کامیون هم آخ نگفته بود .هنوز ب کسی چیزی نگفتم و نمیخوام بگم امیدوارم هیچ وقت نبینننش

این اتفاق برام درس عبرتی شد ک دفعه دیگه ب فکر بی اعصابی و بی صبری و بوق بوق بقیه نباشم و در کمال خونسردی کار خودمو انجام بدم باشد ک رستگار شوم

و جعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلفهم سدا فاغشیناهم و هم لا یبصرون

بله این آیه رو چند بار خوندم و ب تورفتگی و خش ماشین فوت کردم باشد که بقیه هم رستگار شوند

خدایا کمی ب صبر بعضیا بیفزا
  • میس پرتقال
  • يكشنبه ۱۷ بهمن ۹۵

1

به نام خدا

سلام

دوست نداشتم وبلاگمو با ی حس بد شروع کنم.ولی همین حس بد باعث شد وسط این همه سر شلوغی و امتحان طی یک اقدام یهویی تصمیم بگیرم وبلاگ بزنمو شروع ب نوشتن کنم.خیلی وقت بود میخواستم وبلاگ بزنم ولی هی از زیرش در میرفتم.ولی ایندفعه نشد.

حالا این حس بد لعنتی چیه

میدونید بنظر من مزخرف ترین سوالی ک میشه از ی دختر پرسید چیه؟

این ک چرا ازدواج نمیکنی!!!!!!!!!!!

عاقا جون هر کی ک دوست دارین هیچوقت هیچوقت نپرسید این سوال مسخره رو....

نمیدونم شایدم من زیادی حساسم،ولی وقتی ی نفر این سوالو ازم میپرسه حس میکنم آتشفشان درونم فعال شده و میخوام طرفو له کنم.

بدبختی اینه ک نمیشه عکس العمل نشون داد.

آخه من چی باید بگم.بگم ب شما چ.بگم خواستم فضولامو بشمارم.آخه مگه مسابقس

یکی نیست بهشون بگه اگه شرایطی ک میخوام برام پیش بیاد منتظر نمیمونم ک از شما اجازه بخوام.

تو اگر خیلی دلت برا ازدواج نکردن من میسوزه منو ب ی نفر ک میشناسی معرفی کندریغ از یکبار معرفی شدن توسط این آدما.فقط چپ و راست از آدم میپرسن چرا مزدوج نمیشی؟

خیلی حرصم میگیره از این سوال

با خودم عهد کردم زمانی ک ازدواج کردم حتما حتما تو فامیل جدید دخترای خوبی ک میشناسم از دوستام و فامیل خودم معرفی کنم.همین الانم ک مجردم شرایط پیش بیاد این کارو میکنم،ولی متاهل شدم بیشترش میکنم.

ولی از فامیلای خودمون خیلی دلم گرفتهبا خودم فک میکنم من این همه عمو و عمه و خاله و دایی و زن عمو و .... دارم.فقط دو تا از زن عمو هام تا حالا منو ب کسی معرفی کردن

خدایی توقع زیادیه؟بابا اصلا معرفی ب جهنم.معرفی نکن.ولی سوهان روح منم نشو.هر کی ازم میپرسه دوست دارم محترمانه با پا برم تو دهنش،خیلی جلوی خودمو میگیرم ک مثل ی خانم رفتار کنم و اندک لبخندی بزنمو بگم هنوز قسمتم نشده

خدایا آدرس دقیق منو ب نیمه ی گمشدم بده.مثه اینکه آدرس فعلی خیلی پیچیدس هنوز نتونسته پیدام کنه

خدای مهربونم یکم فهم و شعورم ب این فامیلای ما بده.ک اعصاب این بنده خوبتو بیخودی خورد نکنن

دیشب نامزدی دختر همسایمون بودخدایا شکرت، ممنونم ازت،امیدوارم خوشبخت بشن،ی حال خوب وسط حال گیری بعضیا

  • میس پرتقال
  • جمعه ۱۵ بهمن ۹۵