لایق وصل تو که من نیستم....

پارسال همین روزا بود که با دو تا از دوستای خوبم رفتیم اعتکاف.اعتکاف دانشجویی ی حال دیگه ای داره.واقعا فوق‌العاده بود.انقدررررررر ک امسالم دوست دارم برم.ولی انگار یکیو لازم دارم دستمو بگیره ببره.راستش بگم پارسال چون دو تا دوستم بودن رفتم.امسال نمیدونم.هر لحظه منتظرم یکی بگه میای بریم؟بگم آره از خدام بود.

میگم بیخیال تنها برم، دوباره هزار تا فکر و خیال میاد تو سرم.مقاله های نخونده جلوی چشمم رژه میرن.میگم خب مقاله هاتو ببر.امتحان سخت هفته اول اردیبهشت میاد تو ذهنم.دوباره میگم :خب امسال نرو و کارای عقب افتادتو انجام بده،سال بعد برو.دوباره میگم از کجا معلوم سال بعد بتونی بری؟امسال ک میتونی برو... 

شاید حسش نکنید،ولی دل کندن از این دنیا واقعا سخته، اینکه سه روز همه کار و بار دنیا رو رها کنی و بری.

خدایا خودت میدونی بودن تو خونتو و آرامش اونجارو چقدر دوست دارم،خودت این بنده تنبلتو ب ی وسیله ای هول بده.

تا لحظه آخر منتظرم یکی پیدا بشه...