از مثل آقای ف های سرزمینم متشکرم!

خب از اونجایی ک هیچ کار خدا بی حکمت نیست،من پی بردم ک چرا امسال جور نشد برم اعتکاف!

خواهری جان بر اثر استرس کنکور و فشار بیش از حد مدرسه(اردوی مطالعاتی از 8 صبح تا 10 شب!!!!!!لعنت ب کنکور و نظام آموزشی مزخرف کشورمون)دچار تشنج خفیف شد.ینی در حد تیک عصبی بود،دست راستش پرش داشت.ما هم گفتیم تا از این حادتر نشده ببریمش دکتر.دکتر هم دستور بستری شدن در بخش LTM رو داد.

تو این بخش باید همراه کاملا حواسش ب بیمار باشه و هروقت دچار تشنج شد،(هر چند بار) آلارم بزنه.مامانم دو روز پیشش مونده بود و چشم روی هم نذاشته بود و رنگ ب رو نداشت.

وسط اون همه استرس و نگرانی و شب بیداری و نا امیدی اتفاقای قشنگی هم افتاد.

پرستار شیفت شب آقای ف ی مرد میانسال چاق بود ک موهای جلوی سرش کاملا ریخته بود.این آقا وقتی دید مامانم اصلا حالش خوب نیست و کم مونده اونم بستری بشه،ب مامانم گفت ک سعی کنه بخوابه و گفت منم میتونم بمونم.ینی اجازه داد دو تا همراه پیشش بمونیم.ینی درک کرد که مامانم حالش خوب نیست.و درک کرد ک مامانم مادره و نمیتونه بره خونه بمونه و ی نفر دیگه جاش بمونه ب عنوان همراه.

میتونست ب هیچ جاش حساب نکنه.میتونست مثل بقیه بی تفاوت رد بشه.آخر شب وقتی خواهرم از شدت فشار داشت گریه می کرد،اومد و کلی حرف امیدوارکننده زد و آرومش کرد.در حدی ک خواهرم با اون همه کلافگی تونس بخوابه.

این پرستار نمونه میتونست فقط ب وظایفش عمل کنه.فقط بیاد دارو بده و علائم حیاتی چک کنه.بره استراحت کنه یا چایی بخوره یا با همکاراش گپ بزنه....

خدا خیرش بده واقعا.تا قبل از این فک میکردم مردا نمیتونن پرستارای خوبی باشن.

ب جز اون دکترشم خیلی باحال بود.بهش گفت ول کن درسو.واسه چی میخوای این همه درس بخونی آخرشم شوهرت بگه نمیخوام بری سر کار!!!!!!!!خخخخخخ

چقدر فرقه بین اون دکترای عنقی ک از بالا ب آدم نگاه میکنن و فقط نسخه  مینویسن با اون دکترایی ک ب آدم روحیه و امید میدن و میخندونت و باهات گرم میگیرن تا واسه چند لحظه هم ک شده دردتو فراموش کنی.

ساعتای طاقت فرسایی بود.اولین بار تو عمرم بودکه 22 ساعت بیدار بودم.کادر درمان باید واقعا روحیه ی قوی داشته باشن.

خدایا شکرت ک تموم شد...خدایا آقای ف های کشورمو زیاد زیاد کن.