17

داشتم تو روزنامه ی مقاله میخوندم راجع به بنیتا.

حرفش این بود که درسته که تو مرگ این دختر معصوم عامل اصلی دزد بی رحم و سنگدل بوده،اما عوامل دیگه هم بی تاثیر نبوده.

چنتارو نام برده بود از جمله یک لحظه غفلت پدر و مادر،پیگیر نبودن پلیس و ...

یکی از موردا که توجه منو خیلی ب خودش جلب کرد،بی تفاوتی جامعه بود.اینکه قطعا تعدادی آدم از اون محل رد شدن اما به اینکه ی ماشینی 5 یا 6 روز ی جا بی حرکت مونده  توجه کردن.اما هیچ کدوم عکس العملی نشون ندادن.اینکه داخل ماشینو نگاه کنن یا حداقل ب پلیس خبر بدن.

شاید ی عده بگن اون ماشین جای دور افتاده گذاشته شده بود.ولی من فک میکنم اگر جای پر تردد هم بود خیلی فرق نمیکرد.

بی تفاوتی بیماریه که این روزا گریبان خیلی از آدما رو گرفته.به خصوص تو تهران.

انگار هیچ چیز و هیچ کس غیر از خودمون و خانوادمون برامون مهم نیست و توجهمونو جلب نمی کنه.

حتی این مقاله باعث شد یادم بیاد که خودم بارها دیدم ی ماشینی که تا حالا نبوده بیش از یک ماه نزدیک خونمون افتاده،بعد چند روز چرخاشو بردن یا شیششو شکستن و... تو ذهنم سوال پیش اومده که چرا اینجا افتاده ولی کار خاصی نکردم.اینکه داخلشو ببینم یا به پلیس یا شهرداری خبر بدم.

بله.یک لحظه بیخیال و بی تفاوت از کنار ی ماجرا رد میشیم و نمیدنیم بی تفاوتی ما چه عواقبی ممکنه داشته باشه.

نباید اینقدر نسبت به محیط اطرافمون بی تفاوت باشیم.حتی با فراگیر شدن فضای مجازی این ماجرا میتونست خیلی سریعتر و با خوشی تموم بشه.اما حتی استفادمون از فضای مجازی فقط برای یک لحظه دیدن و لایک کردن و رد شدنه....

  • میس پرتقال
  • پنجشنبه ۵ مرداد ۹۶

16

وقتی دلت ناآرومه و استرس داری،کلی فکر و خیال تو ذهنته،نگرانی،دلت آشوبه.

یهو بهت روز دخترو که فرداس تبریک میگن.یادت میفته فردا ولادت حضرت معصومس.

یهو دلت آروم میشه.ی نفس راحت میکشی،ی آخیش از ته قلبت میگی.دلتو میسپاری به خانوم.بهش توسل میکنی...هر اتفاقی که بیفته مهم نیست.

  • میس پرتقال
  • دوشنبه ۲ مرداد ۹۶

15

دیشب داشتیم خندوانه میدیدیم.اولش ک رامبد اسم مهمونشونو گفت،گفتم ای بابا،ازین مهمون بیخوداس حتما.چون نمیشناختمش.

ولی چون کاری نداشتم گفتم یکمشو ببینم شاید خوب بود.

مهمونشون ی روانشناس بود.حرفای جالبی درمورد اینکه چجوری حالمون خوب باشه و شاد باشیم میگفت.حدودا 8 یا 9 موردو گفت.بنظرم اگه کسی بتونه واقعا این مواردی که گفتو عمل کنه،حتما زندگی شادی خواهد داشت.

منم با خودم گفتم اگه بتونم اول فقط ب یک موردش عمل کنم،خیلیییییییییی هنر کردم،خیلی.

فک کردم کدوم یکی ازین مورداس ک من بیشتر وقتا عکسشو عمل میکنم و خودمو آزار میدم.دیدم انگار مورد اول همون کار اشتباهییه ک من خیلی انجامش میدم.اونم زیادی فک کردن به گذشته و آیندس.

آقاهه حرفش این بود که اینقدر غرق در گذشته یا آینده نشید،حالو دریابید.

راس میگفت،من خودم گاهی اینقدر میرم تو گذشته یا اینقدر به آینده فک می کنم ک به خودم میام میبینم یک ساعته رفتم تو فکر برای چیزی که یا گذشته یا هنوز نیومده و از دستم خارجه.

اگر واقعا بتونم کمتر برم تو فکر گذشته و آینده و ب جاش بیشتر تو حال زندگی کنم و از فرصت همین الانم استفاده کنم،نصف غم و غصه های الکیم از بین میره و به جاش خیلی روحیه می گیرم.

خدایا میشه کمکم کنی کمتر برم تو فکر....

باید یجوری سر خودمو گرم کنم تا کمتر فکرای چرت و پرت بیاد تو سرم.

  • میس پرتقال
  • دوشنبه ۱۲ تیر ۹۶

14

تو ی گروهی عضومم ک برای موضوع خاصی هست.طبق معمول همه گروها قانونش اینه ک مطلب غیر مرتبط نذاریم.
ی خانومی هست مدت هاست پیام میده عاقا مکه نرید،ال و بل و جیمبل.دکتر سمیعی گفته مکه نرید،پولشو بدید من بیمارستان بسازم!ب جای مکه برید جهیزیه بخرید برا تازه عروسا،پول بدید ب آسایشگاهاو...
کاری ندارم ب مکه رفتن یا نرفتن.ولی هر کس خودش عقل و شعور داره میدونه بره یا نره.از این دست اظهار نظرا در مورد مسائل مذهبی خیلی زیاده.
مثلا رییس جمهور امریکا میاد بدترین حرفارو در مورد ایران میزنه،تهدید میکنه،جلوی ویزای ایرانیارو میگیره،خب اینم توهینه.ولی هیچ کس نمیگه نرید امریکا.
در مورد پیاده روی کربلا هم همین بی انصافی ها هست که آره برای چی میرن،پولشو بدن فلان جا،بدن ب بیمارا ب فقیرا...
آخه من نمیفهمم اینا با هم چه منافاتی دارن.اصلا این آدما اینجوری حال میکنن واقعا ب بقیه چ ربطی داره.
الان ترکیه گفته میخواد تو مرزش با ایران دیوار بکشه.این همه ایرانی میره اونجا. ولی هیچکس نمیگه نرید آنتالیا!
بحث مراسم و باورای مذهبی میشه خیلیا فیلسوف میشن و تفکراتشونو داد میزنن.در مورد همین ماه مبارکم هست ک آره خدا باید ب جای اینکه واجب کنه چیزی نخوریم تا حال فقرا رو درک کنیم،واجب میکرد بهشون نقدی کمک کنیم تا وضعشون بهتر بشه.برای خدا هم تعیین تکلیف میکنن.انگار فلسفه ی روزه فقط همین ی مورده.تازه اگر نگرانن خدا خمس و زکاتم واجب کرده برای همین دیگه.
حالا چی شده ک اینارو گفتم.همون خانمه امروز تو گروه ی عکس گذاشته بود ک چنتا آدم  بالا سر چنتا کارتن ک روش نوشته هدیه وایسادن و دارن  اونارو  آتیش میزنن. کپشنشم این بود ک فلسطینی ها هدایای ایرانی ها رو آتش میزنن.
خب عکس و نتیجه گیری خیلی مسخره بود.با ی نگاه میشد حدس زد ک ساختگیه.اول خواستم هیچی نگم.چون گروه موضوعش ی چیز دیگه بود.ولی گفتم چرا من صم بکم بشینم و از حق دفاع نکنم.اون وقت اون خانوم ب راحتی بیاد ی دروغ یا شایعه رو پخش کنه و چ بسا رو ی تعدادی هم اثر بذاره.حالا شایدم کارش از رو ناآگاهیه.الله اعلم.
ب هر حال سریع رفتم تو سایت شایعات و خدا خیر بده بهشون.خیلی راحت مشخص شد ک این عکس واقعیه اما اولا برای فلسطین نیست،ثانیا اون هدایا ایرانی نیستن.و کلا اون عکس مربوط ب ی مساله دیگه میشه تو لبنان و هدیه ها برای حزب الله بوده و عکس برای سال 2013 بود!
سریع تو گروه لینک شایعه رو گذاشتم و توضیحم دادم.حالا گیرم اون خانوم بهش برخورد.
این چیزا یکم عصبانیم میکنه .مطمینم تا روز قدس باید تو چنتا گروه دیگه شاهد همچین شایعات و اظهار نظرایی باشم.جالبه ی عده هم بدون ثانیه ای تفکر سریعا فوروارد میکنن ب گروهای دیگه.
  • میس پرتقال
  • سه شنبه ۱۶ خرداد ۹۶

۱۳

بعضی از دعاها رو خیلی دوست دارم.آدم با خوندن و فمیدن تک تک آیاتش آرامش ب قلبش سرازیر میشه.هر وقت ک پر از استرس میشم این دعاها واقعا آرومم می کنه.با اینکه عربی هستن و زبون مادریم نیست اما آهنگ آیاتو خیلی دوست دارم.اینکه جمله هایی از ی زبون دیگه اینقدر رو آدم تاثیر بذاره خیلی عجیبه.

مثلا دعای کمیل اینجاهاشو خیلی دوست دارم

اَللّـهُمَّ اغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتی تَهْتِکُ الْعِصَمَ، اَللّـهُمَّ اغْفِـرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتی تُنْزِلُ النِّقَمَ، اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتی تُغَیِّـرُ النِّعَمَ، اَللّـهُمَّ اغْفِرْ لی الذُّنُوبَ الَّتی تَحْبِسُ الدُّعاءَ، اَللّـهُمَّ اغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتی تُنْزِلُ الْبَلاءَ


خدایا! بیامرز براى من آن گناهانى را که پرده حرمتم می درد، خدایا! بیامرز براى من آن گناهانى را که کیفرها را فرو می بارند، خدایا! بیامرز برایم گناهانى را که نعمت ها را دگرگون می سازند، خدایا! بیامرز برایم آن گناهانى را که دعا را باز می دارند، خدایا! بیامرز برایم گناهانى که بلا را نازل میکند،

یا مَنِ اسْمُهُ دَواءٌ وَذِکْرُهُ شِفاءٌ وَطاعَتُهُ غِنىً، اِرْحَمْ مَنْ رَأْسُ مالِهِ الرَّجاءُ وَسِلاحُهُ الْبُکاءُ
اى آن که نامش دوا و یادش شفا و طاعتش توانگرى است، رحم کن به کسیکه سرمایه اش امید و سازو برگش اشک ریزان است


همزمان ک میخونم ب معنیشم توجه می کنم و توش غرق میشم.بیشترشو میفهمم با همون عربی ک دبیرستان خوندیم.

دعای عالیه المضامین و دعای مکارم الاخلاق ک کار منی ک نمیدونم چجوری باید دعا کنم رو راحت کرده.

اللَّهُمَّ وَ أَوَّلُ حَاجَتِی إِلَیْکَ أَنْ تَغْفِرَ لِی مَا سَلَفَ مِنْ ذُنُوبِی عَلَى کَثْرَتِهَا

 پروردگارا و اول حاجت من در این درگاه لطف و کرم تو آن است که گناهان گذشته‏ ام را که بسیار است همه ببخشى و بیامرزى


وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَى یَدِیَ الْخَیْرَ وَ لاَ تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ وَ هَبْ لِی مَعَالِیَ الْأَخْلاَقِ وَ اعْصِمْنِی مِنَ الْفَخْرِ

 و بر دست من، در حق مردم کارهاى خیر جارى کن و کارهاى خیر من به شائبه منت نهادن بر خلق خداى میامیز و از اخلاق متعالى بهره ‏ورم دار و از نازش بر خویش در امان.


از اول ماه رمضون صحیفه سجادیه رو گذاشتم دم دست تا بخونمش.شنیدم دعاها و مناجاتای قشنگ و پر معنی داره.ولی هنوز نتونستم ب تنبلی و بیحالی و بیحوصلگی غلبه کنم و برم سراغش.اینجا نوشتم ک همت کنم و برم بخونمش و مطمینم ک خیلی بهم کمک خواهد کرد.

  • میس پرتقال
  • يكشنبه ۱۴ خرداد ۹۶

12

ینی کسی پیدا میشه که از فیلم در چشم باد خوشش نیاد؟!!!!!

نمیدونم تا حالا چند بار دیدمش، هر دفعه میگم دیگه نشون بدن،نمیبینمش... 

ولی وقتی ی لحظه از جلوی تلویزیون رد میشم ک داره نشونش میده، میخکوب میشم.از همه دیالوگاش لذت میبرم. موسیقیشو خیلی دوست دارم.بازی تک تک بازیگراش پر از احساس و واقعیه،فضای فیلم خیلی دوست داشتنیه.

تو ی جمله بگم:این فیلم بی نظیره ... 

  • میس پرتقال
  • چهارشنبه ۳۰ فروردين ۹۶

11

از مثل آقای ف های سرزمینم متشکرم!

خب از اونجایی ک هیچ کار خدا بی حکمت نیست،من پی بردم ک چرا امسال جور نشد برم اعتکاف!

خواهری جان بر اثر استرس کنکور و فشار بیش از حد مدرسه(اردوی مطالعاتی از 8 صبح تا 10 شب!!!!!!لعنت ب کنکور و نظام آموزشی مزخرف کشورمون)دچار تشنج خفیف شد.ینی در حد تیک عصبی بود،دست راستش پرش داشت.ما هم گفتیم تا از این حادتر نشده ببریمش دکتر.دکتر هم دستور بستری شدن در بخش LTM رو داد.

تو این بخش باید همراه کاملا حواسش ب بیمار باشه و هروقت دچار تشنج شد،(هر چند بار) آلارم بزنه.مامانم دو روز پیشش مونده بود و چشم روی هم نذاشته بود و رنگ ب رو نداشت.

وسط اون همه استرس و نگرانی و شب بیداری و نا امیدی اتفاقای قشنگی هم افتاد.

پرستار شیفت شب آقای ف ی مرد میانسال چاق بود ک موهای جلوی سرش کاملا ریخته بود.این آقا وقتی دید مامانم اصلا حالش خوب نیست و کم مونده اونم بستری بشه،ب مامانم گفت ک سعی کنه بخوابه و گفت منم میتونم بمونم.ینی اجازه داد دو تا همراه پیشش بمونیم.ینی درک کرد که مامانم حالش خوب نیست.و درک کرد ک مامانم مادره و نمیتونه بره خونه بمونه و ی نفر دیگه جاش بمونه ب عنوان همراه.

میتونست ب هیچ جاش حساب نکنه.میتونست مثل بقیه بی تفاوت رد بشه.آخر شب وقتی خواهرم از شدت فشار داشت گریه می کرد،اومد و کلی حرف امیدوارکننده زد و آرومش کرد.در حدی ک خواهرم با اون همه کلافگی تونس بخوابه.

این پرستار نمونه میتونست فقط ب وظایفش عمل کنه.فقط بیاد دارو بده و علائم حیاتی چک کنه.بره استراحت کنه یا چایی بخوره یا با همکاراش گپ بزنه....

خدا خیرش بده واقعا.تا قبل از این فک میکردم مردا نمیتونن پرستارای خوبی باشن.

ب جز اون دکترشم خیلی باحال بود.بهش گفت ول کن درسو.واسه چی میخوای این همه درس بخونی آخرشم شوهرت بگه نمیخوام بری سر کار!!!!!!!!خخخخخخ

چقدر فرقه بین اون دکترای عنقی ک از بالا ب آدم نگاه میکنن و فقط نسخه  مینویسن با اون دکترایی ک ب آدم روحیه و امید میدن و میخندونت و باهات گرم میگیرن تا واسه چند لحظه هم ک شده دردتو فراموش کنی.

ساعتای طاقت فرسایی بود.اولین بار تو عمرم بودکه 22 ساعت بیدار بودم.کادر درمان باید واقعا روحیه ی قوی داشته باشن.

خدایا شکرت ک تموم شد...خدایا آقای ف های کشورمو زیاد زیاد کن.

  • میس پرتقال
  • پنجشنبه ۲۴ فروردين ۹۶

10

لایق وصل تو که من نیستم....

پارسال همین روزا بود که با دو تا از دوستای خوبم رفتیم اعتکاف.اعتکاف دانشجویی ی حال دیگه ای داره.واقعا فوق‌العاده بود.انقدررررررر ک امسالم دوست دارم برم.ولی انگار یکیو لازم دارم دستمو بگیره ببره.راستش بگم پارسال چون دو تا دوستم بودن رفتم.امسال نمیدونم.هر لحظه منتظرم یکی بگه میای بریم؟بگم آره از خدام بود.

میگم بیخیال تنها برم، دوباره هزار تا فکر و خیال میاد تو سرم.مقاله های نخونده جلوی چشمم رژه میرن.میگم خب مقاله هاتو ببر.امتحان سخت هفته اول اردیبهشت میاد تو ذهنم.دوباره میگم :خب امسال نرو و کارای عقب افتادتو انجام بده،سال بعد برو.دوباره میگم از کجا معلوم سال بعد بتونی بری؟امسال ک میتونی برو... 

شاید حسش نکنید،ولی دل کندن از این دنیا واقعا سخته، اینکه سه روز همه کار و بار دنیا رو رها کنی و بری.

خدایا خودت میدونی بودن تو خونتو و آرامش اونجارو چقدر دوست دارم،خودت این بنده تنبلتو ب ی وسیله ای هول بده.

تا لحظه آخر منتظرم یکی پیدا بشه... 

  • میس پرتقال
  • جمعه ۱۸ فروردين ۹۶

9

میس دماغ

دختر جایی جان من خیل ترسوعه.بعد از مدت ها ب ترس از جراحی غلبه کرد و رفت بینیشو عمل کرد.البته بنظر من عمل لازم نبود.ولی نظر خودش فرق داشت.

داشتم با این دختردایی جان صحبت می کردیم.گفت:میس پرتقال چرا تو بینیتو عمل نمیکنی،عمل کنی خیلی خوشگل میشییااااا؟

گفتم :تا حالا هیج وقت بهش فک نکردم،آخه بینی من فقط از نیمرخ یکم بد فرمه و گرنه از رو ب رو ک قشنگه و ب صورتم میاد.

اونم ن گذاشت و ن برداشت،گفت:دماغت هم از روبرو ضایس هم از نیمرخ!

چشمام شد اندازه نعلبکی.

ب بقیه ی بحثمون کاری ندارم.اما حرفش باعث شد عمیقا ب فکر فرو برم.البته فکر جراحی ک ن.

ب اینکه تا حالا کلی از دوستام و دخترای فامیل ک بنظر من بینیشون کاملا زیبا بوده و داشتن بینیای اونا برای من آرزو بوده،رفتن واقعا بیخودی عمل کردن.چقدرم سعی کردم بعضیاشونو پشیمون کنم اما نشده.نمیدونم مشکل کجاست از کمبود اعتماد ب نفسه یا همه گیر شدنه یا ...

من مخالف جراحی بینی نیستم ولی از بین این همه آدمای دور و برم ک عمل کردن فقط به دو نفرشون مجوز جراحی میدم.بماند ک تا حالا چند بار تو مترو یا ی جشن عروسی فک کردم دو تا آدم با هم خواهرن و بعدا کاشف ب عمل اومدم ک فقط بینیاشونو شبیه هم عمل کردن.

چهره ها همه شده کپی و تکراری و شبیه.

اگر ما آدما جای خدا بودیم ی نمونه خوب خلق می کردیم بقیشو از رو همون کپی میکردیم.

در صورتی که زیبایی خلقت خدا توی همین تفاوت هاست.

پس خداروشکر ما جای خدا نیستیم.

خود من هم متاسفنه یکم ظاهر بینم.یادمه ترم اول ک بودم ی دختر با قیافه ی متوسط رو ب زشتی همکلاسمون بود.همیشه با خودم میگفتم بیچاره این دختر...آخه کی میاد با این قیافش باهاش ازدواج کنه!بعدا ک بیشتر باهاش آشنا شدم فهمیدم ک چقدر با شعور و با اخلاقه و چقدر دختر خوبیه.الان وقتی میبینمش نیشم تا بنا گوشم باز میشه و تنها چیزی ک ب چشمم نمیاد ظاهرشه.

از همونجا بود ک با خودم تصمیم گرفتم کمتر آدما رو از رو ظاهرشون قضاوت کنم.با اینکه خیلی ظاهر بین بودم.

کاش آدمای این روزا انقدر ک ب فکر زیبایی ظاهرن،برای زیبایی فکر و باطنشون هم تلاش کنن.ظاهر زیبا با باطن زشت خیلی زنندس.


دماغ

  • میس پرتقال
  • جمعه ۱۸ فروردين ۹۶

8

انی اعلم ما لا تعلمون*

این ترم نمیخواستم سمینار بردارم.ب استادراهنمام گفتم برنمیدارم ولی در طول ترم روش کار میکنم و ترم دیگه برمیدارم.

گفت:ببین میس پرتقال!اگر برنداری هیچ کاری نمیکنی تا ترم دیگه!

چون نزدیک عید بود این مثالم زد که اگر عید نبود خونه تکونی میکردی؟
منم کلی براش فلسفه و سفسطه و مغلطه  آووردم که نه من از زیر کار در رو  و تنبل نیستم و ازوناش نیستم و انجام میدم کارامو.

در هر صورت آخرش مجبور شدم همین ترم سمینار بردارم.

الانم دارم با عجله مقاله هایی که قرار بود تو عید بخونم و بفهمم و خلاصه کنمو خلاصه میکنم که فردا به استاد گزارش بدم.

و همزمان ب این فک میکنم ک استاد راست میگفت.منی ک سمینارمو برداشتم دارم تو وقت اضافه کارامو انجام میدم،وای به حال اینکه بر نمیداشتم.

*من چیزی را میدانم که شما نمیدانید(آیه ی 30 سوره ی بقره)



  • میس پرتقال
  • دوشنبه ۱۴ فروردين ۹۶